بنویس بنویس و هراس مدار از آن که غلط میافتد بنویس و پاک کن همچون خدا که هزاران سال است مینویسد و پاک میکند و ما هنوز ماندهایم در انتظار پاک شدن و بر خود میلرزیم
.
.
.
در دنیای تنهایی خود؛ نقاش خوبی شدم!! سختـــی کشیـــدم؛ آه کشیــــدم؛ درد را هـــم کشــــیدم... امـــــــــــا؛ نتـــوانستم از یک نفــــر دست بکشـــــم...!!!
کبر مزمن . من مانده ام این خاطره ها را چه کسی در قاب دلت نشانده ، مثل قفسی . زندانی آن شدی شبی بهت آور آلوده ی این سکوت بی هم نفسی . درگیر شدی به آرزویی مبهم افسون شده ی نگاه ترد هوسی . آغشته شدی شبی به کبری مزمن از قصه ی نمرودبخوان تا مگسی . آزرده وبی حاصل وتنها که شدی فریاد نزن که نیست فریادرسی . مصطفی رحیمی نیا